برکه کاشی

ساخت وبلاگ
من ازبچگی به بو حساسیت داشتم ، هر بویی اذیتم میکرد و میگفتم دماغموبگیرید ، وقتی میخواستم شیر بخورم گریه میکردم ، مامانم عصبانی میشد وبرام خط ونشون میکشید  جیغ میزدم دماغموبگیر تا بخورمش ، تا ده پونزده دقیقه بعد ازخوردنشم با دهن نفس می کشیدم  حتی حالا ناخوداگاه ازکنارهر دستشویی رد میشم با دهن نفس میکشم ، شایدهمین حساسیتم بود که باعث شدخیلی زود برم سراغ عطروادکلن  اولین اسپری روازخاله گرفتم ،اینقدرمثه گربه راه افتادم دنبالشو بوکشیدم که وااای چه بوی خوبی میدی تا مجبور شد اسپری روبده به من  بعدیا رو بابا خرید ، من الرژی دارم ونباید عطرواسپری بزنم ولی ازمحالاته ! حس بویاییم ضعیف شده اماهنوز اونقدر هست که بوهای بد رو تشخیص بدم  بوی عرق !بوی عرق خیلی اذیتم میکنه ، بوی لباسای نشسته تومترو، تاکسی،اتوبوس  طرف ی من ناخن کاشته ، ی من ارایش اونوقت لباسش بوی عرق میده  تابستونا همه رواذیت میکنم ، هر کس ازبیرون میاد اول بایددوش بگیره ! یا حداقل وقتی کفشاشو بیرون میاره  باید پاهاشوبشوره  مهمون داریم ،بیچاره بوی عرق نمیده ولی ی بوییه ، ی بوی خاص ! باته مونده ی عطرخودم قاطی شده ، مدام انگار یکی تودلمو چن برکه کاشی...
ما را در سایت برکه کاشی دنبال می کنید

برچسب : چه بویی دارد,وای چه بویی,چه بویی دارد؟, نویسنده : berkeyekashio بازدید : 44 تاريخ : پنجشنبه 11 آذر 1395 ساعت: 19:34

 

اشک ها کلماتی هستند

که به زبان آوردن آن ها

بسیار سخت است...

 

گریه هرکس

به این معنا نیست

که او ضعیف است،

 

به این معناست

که او یک قلب دارد...

خخخخ ... یکی منو درک کرد

برکه کاشی...
ما را در سایت برکه کاشی دنبال می کنید

برچسب : اشکان دژاگه,اشکان خطیبی,اشکنه, نویسنده : berkeyekashio بازدید : 25 تاريخ : پنجشنبه 11 آذر 1395 ساعت: 19:34

تو این غروب بارونی دارن منوبه زور میبدن 

امروزم نشد بریم اونجا ، گفتم عادت میشه ها!

مگه من وزیر ارتباطاتم که همه مهمونیاباید برم ؟

 حالام میگن دیرشد

شد که شد!

برکه کاشی...
ما را در سایت برکه کاشی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : berkeyekashio بازدید : 50 تاريخ : پنجشنبه 11 آذر 1395 ساعت: 19:34

برف میباره  وقتی این جوری میشد بابام میگفت اینا برفاییه که باد از پای کوه میاره  امروزصب ماشینا به هم پیچیده بودن ، لیز میخوردن ، نمیتونستن برن  ما هم نمیریم فکرکنم اولین باریه که بابابعدازرفتنش تنها میمونه و چشم انتظار نکنه عادت بشه :( و بابام همیشه چشم انتظار بمونه  من دلم میخوادبرم ولی مگه مامانم میذاره !  بامترو میشد رفت ولی اونجاچی ؟ پیاده هم میتونستم ولی تو این سرما و تنها! ی کم میترسم  چه خبره خدایا ؟سنگ مگه ازاسمون باریده ! ی کم سرده دیگه  برای اولین بار بعد از دوران بچگیم لباس استین بلند و جوراب پوشیدم  دارم فکر میکنم چقدر با این لباس پوشیدنم بابامو اذیت کردم ، اینقد که سیخ وایمیستاد پشت در و با ی ژاکت میگفت اینوبپوش سرما میخوری  اگه بود من الان در حال سکته بودم ، نگران گاز ،نگران برق و نگران سرما !  پریروز که مثه آدم برفی شده بودم رسیدم به جایی که اخرین بار باهم بودیم !بغضم گرفت ،به خودم گفتم چندنفر الان حال اونروزای تورو دارن و چشمشون به اسمونه که این برف قطع بشه؟ تمام را ه اروم گریه کردم با خاطرات آخرین برف ! روزی که وقتی غذاآورد گفتم خانوم ببربیرون بابام گرسنه ست ، بوی غذا برکه کاشی...
ما را در سایت برکه کاشی دنبال می کنید

برچسب : خاطراتم همچو باران,خاطراتم را به یاد آر,خاطراتم برای دیوانگی کافیست, نویسنده : berkeyekashio بازدید : 38 تاريخ : يکشنبه 7 آذر 1395 ساعت: 20:44

غذای دیروزم  چای با دو تا خرما  چای با توت ، دمنوش با توت ، نون و پنیر  ی لقمه  ناهار چیزبرگر ، سیب زمینی سالاد ، خودم باقالی پلو بامرغ داشتم که نخورد م  نصفی خیار ، سه حبه انگور  بعد ازظهر ی لقمه نون با سس گوجه  وچندبرگ کاهو  چند لیوان چایی تااخر شب با توت یا خرما  ی کم در حد ی نعلبکی از اون اشی که بهش میگن ترخینه ، همین دیگه   سوال ؟رنگم مثه گچ دیوار شده ، کم خونم !  بی حالم  با این غذاهایی که خورد م چی به بدنم رسیده؟ چی وقعن ؟1300 کلسیم می خواستم ، ویتامین د 400 تا تواین الودگی ویتامین وموادمعدنی می خواستم ! انتطار دارم الان چی باشم دقیقن؟پس وقتی بهم میگن ماشین بدون بنزین بیخود نگفتن   امروز ببینم میتونم اصلاحش کنم:( پ ن  قره قروت یادم رفت ، نصف لیوان قره قروت خوردم ، دوستم برام از اراک اورده ، خیلی تمیز و خوشمزه است ، مثل معتادا هر دفعه به اندازه ی کپسول میذارم روی زبونم ، تمام زبونم حساس شده ، اما ازدیشب فکر میکنم تموم بشه من چکار کنم ؟   برکه کاشی...
ما را در سایت برکه کاشی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : berkeyekashio بازدید : 22 تاريخ : سه شنبه 2 آذر 1395 ساعت: 10:15

به نماز خیلی معتقدم ! قلبی! کسی چیزی یادم نداده و به من نگفتن نماز بخون ، امامامانم استقبال میکنه و برخلاف روزه که صد نفر خودشونوجلوم میندازن روی مین و تیکه پاره میکنن و دلیل میارن که گناهش گردن ما کسی با نمازخوندنم کاری نداره بابا هم همین طور بود ! گاهی که غیرتی میشدم  می گفتم نماز صبح بیدارم کنه  وحتمن این کارومیکرد من ملچ مولوچی میکردم ومی گفتم باشه !تو برو اما می خسبیدم ولی بعد که بلند میشدم دعوا میکردم باهاش که تو درست وحسابی بیدارم نکردی ، تعارف بوده ،بیچاره قسم وایه که من بیدارت کردم ، روزبعد گیرمیداد ومن که خیلی خوشخوابم می گفتم توروخدا ولم کن من غلط کردم ،  میگفت بعد دوباره نگی تعارف بوده ها! سرمو می کردم زیر پتوومیگفتم نهههههههههههه، برو دیگه  الان که داشتم نماز میخوندم  یاد خیلی چیزا افتادم ، یاد دوستام اولین روزای دانشگاه یاد فاطمه ، از خرم اباد بچه های شهرستانی قبل از ناهار نماز میخوندن  ومن همیشه میگفتم به درد عمه شون میخوره فاطمه ی روز گفت تعجب می کنم توکه اینقدر دختر خوبی هستی چرا نماز نمی خونی ؟  بابا نمیخوند اصلن ، در عمرم ندیدم بخونه ولی معتقدبودخیلی! مامان وخاله ها برکه کاشی...
ما را در سایت برکه کاشی دنبال می کنید

برچسب : نماز شب,نماز,نماز وحشت, نویسنده : berkeyekashio بازدید : 36 تاريخ : سه شنبه 2 آذر 1395 ساعت: 10:15

امام علی شمال / شهرری 

این رودخونه با مرغای دریاییشو دوست دارم 

برگشتنی میخوام برم زبارت 

یعنی میشه؟بعیده !

 

نمیذارن!!!!

بذار نیت  کنم. 

برکه کاشی...
ما را در سایت برکه کاشی دنبال می کنید

برچسب : چگونه نیت کنم, نویسنده : berkeyekashio بازدید : 29 تاريخ : سه شنبه 2 آذر 1395 ساعت: 10:15

این دانشگاهو با اون درختای نارون وچنارش که حالا به زردی میزنه ، بااون صدای شرشر ابش که انگار ارکنار رودخونه داری راه میری بااون پیشی های نازنازی تپل که دخترا روگول میزنن وغذاشونومیگیرن بااون دانشجوهایی که ولومیشن جلوی هر دانشکده ای ! با همه چیزش دوست دارم  دلم که پرمیشه فقط قدم زدن تواین هوا بازش میکنه  امروزبا کلی عصبانیت رفتم  کتابخونه سالن 3 در ارامش دو ساعتی کار کردم  چقدر زمانکش میاد تواین کتابخونه  چقدردووست داشتم 6 ماه مال خودم باشم محض ! دور از همه ! عین ی دانشجوی شهرستانی که میاد درس بخونه ،از صبح بیام تا ساعت 3!  چه ارزوی محالی! یعنی چی؟ واسه خودم بودن محاله؟؟؟؟؟  حاضر نیستم برم دانشگاه ازاد،بدم میاد برکه کاشی...
ما را در سایت برکه کاشی دنبال می کنید

برچسب : آرزوهای بزرگ,آرزوهای بزرگ کوچولوها,آرزوهای بزرگ من, نویسنده : berkeyekashio بازدید : 25 تاريخ : سه شنبه 2 آذر 1395 ساعت: 10:15

چقدر خوبه با صدای چیک چیک خوشگل بارون ازخواب بیدارشی 

سردم شده بود ، خوابای عجیب غریب میدیدم 

بلند که شدم دیدم بارون میاد

بح بح باااارون !

کاشکی هرروز بارون بود ی روزایی آفتاب !

فکر نکنم  هیچ چیزی رو تو ایندنیا بیشتر از بارون دوست داشته باشم !

برکه کاشی...
ما را در سایت برکه کاشی دنبال می کنید

برچسب : بارون,بارون بارونه,بارون درخت نشین, نویسنده : berkeyekashio بازدید : 23 تاريخ : سه شنبه 2 آذر 1395 ساعت: 10:15

این که ادم هدف اقتصادی داشته باشه خیلی خوبه  من ندارم  مدیریت مالی منو مامان و داداش و مادرجونم خرابکردن  اینقدر  که بهم پول دادن  درست بشو ام نیستم  الان ی هدف بذارم!  ماشینمو ازاین پسره ی بدعنق جداکنم !  کلن! یاد بگیرم روی پایخودم وایستم ، هزینه هامو بنویسم ! الان که میخوام برم شهروند بافکر خریدکنم  این ازهمه بهتره ببینم موفق میشم؟ درمدیریت تغذیه که فعلن شکست خوردم ! اهاااان اینقدرکادوهای سنگین ندم! ادمای اطرافم ثابتکردن لیاقت اینقدر محبتو ندارن !  ودیگه ی کم بدبینی به خودم تزریق کنم !  و اهاااان  پایان نامه رواستارت بزنم دیگه  چیکارداری میکنی ح...ا   ببینیم چی میشه  برکه کاشی...
ما را در سایت برکه کاشی دنبال می کنید

برچسب : management,management styles,management information systems, نویسنده : berkeyekashio بازدید : 34 تاريخ : سه شنبه 2 آذر 1395 ساعت: 10:15

داره برف میاد  سردمه   حال بیرون رفتن ندارم  بیخود شعار میدم برف ، برف! باباجون ... مزه ی همه چیز و برام تلخ کردی  حتی برف ، آخرین برفی که با هم از قاب اون پنجره  تماشا کردیم ! خسته ام !نه به خاطراینکه بی منطقم و اماده قبول واقعیتهای زندگی روندارم  تحمل رنج کشیدنت ویاداوری خاطراتت دیوونم کرده گاهی میگم کاش این همه رنجتو من تحمل کرده بودم  اما خوب که فکر میکنم میبنم چه  ارزوی بدی میشد در حق تو  چه خودخواهم ! تونمی تونستی تحمل کنی  تو اون همه درد روراحتتر تحمل میکردی  مثل ادمایی شدم که از جنگ ویتنام برگشتن ! کی میخواد درست بشه؟؟؟ ا     برکه کاشی...
ما را در سایت برکه کاشی دنبال می کنید

برچسب : برف چت,برف موزیک,برف, نویسنده : berkeyekashio بازدید : 23 تاريخ : سه شنبه 2 آذر 1395 ساعت: 10:14

بیا و ...

بر لنگه ی کهنه ترِ این درِ منتظر 

به دروغ بنویس 

آمدم نبودی ...

 

#جلال_حاجی_زاده

به من میگن بیاا دوباره گروه شعرو راه بنداز 

میگم خودتون راه بندازید 

میگن فقط تویی که همیشه حال شعر داری و همه رو مبخونی . مدیرش باید صبور باشه 

نمیخوام !

حوصله ندارم 

خودم تنهایی شعر میخونم 

اینجوری بهتره

برکه کاشی...
ما را در سایت برکه کاشی دنبال می کنید

برچسب : شعر,شعر غزل,شعر عاشقانه, نویسنده : berkeyekashio بازدید : 27 تاريخ : سه شنبه 2 آذر 1395 ساعت: 10:14

امروزم رفتم !نمیدونم چرا دوست دارم ؟ صدای جیک جیک گنجیشکا، صدای شرشر اب و برگریزون درختا ، قیافه های عجیب غریب هنریا ! و اون افتاب رنگ پریده که جلوش نشستم تاگرم شم  ی اقای کراواتی یقه منو گرفت و ی ذره فحش داد واسه وضع توالتا  خندیدم !میخواستم بگم ببخشید من شباهتی به مسءول توالتا دارم ؟ دیگه داشتن اذان میدادن که من چند سیاه پوست به رنگ شب زدیم بیرون ،امروزبیشتر دوستشون داشتم  و زل زل توچشاشون نگاکردم رفتم ی چیزی بخورم گفتم ولش کن میرم فرانسه  اما اینقدر تو فکر بودم سر از دانشکده هنر دراوردم  بعد به خودم گفتم چه کاریه قهوه که بی شیرینی نمیشه بیا امروزو ی کم سالم بخور  خیابون بغلی پیچیدم که وسوسه نشم اما ی جوردیگه وسوسه شدم ، ی سارافون خریدم دو برابر قیمت،چون دیددوستش دارم و ازپشت ویترین اوردش گرون داد باخودم عهدکرده بودم دیگه هیچی نخرم ولی یادم رفت:(حالام که الان خیلی دوستش ندارم! دلم میخواست امروز باهاش قهر نباشم  ماکم باهم قهر میکنیم  اون روز گفت نرو، سر همین لج کرد ، پرتم کرد بیرون ! پیام داد اخرین بارت بود که با من اومدی اینجا  منم نوشتم به جهنم ، سر همین لجش دراومده با اینکه دلهره د برکه کاشی...
ما را در سایت برکه کاشی دنبال می کنید

برچسب : روز نوشته های محمدرضا شعبانعلی,روز نوشت,روز نوشته, نویسنده : berkeyekashio بازدید : 31 تاريخ : سه شنبه 2 آذر 1395 ساعت: 10:14

  به این مجسمه سازی که قلبش از سنگ است بگو تو را بتراشد که من دلم تنگ است! به سقف آبی پرواز اعتمادی نیست که آسمان من و تو هزار و یک رنگ است شبی کنار در خانه ی جنون بنشین سرود گریه ی دیوانگان خوش آهنگ است چرا زمانه مرا پایبند عشق تو کرد!؟ برای بی پر و بالی چو من قفس ننگ است در این مجسمه جای تبسمت خالی ست میان شهر سر بوسه ی لبت جنگ است سر قرار بیا تا دلم نرفته ز دست اگر چه فاصله ی ما هزار فرسنگ است داره برف میاد . چه خوشگله و چه دلتنگ . هنوز تصمیم نگرفتم برم یا نه  سردمه . دوست دارم تا ظهر بشینم و باریدنشو نگاه  کنم  الان سومین باریه که از تخت میام پایین میگم میرم و بعد دوباره میگم نه سردمه  ولی فکر کنم برم . با اینکه چتر ندارم ! برکه کاشی...
ما را در سایت برکه کاشی دنبال می کنید

برچسب : پشت شیشه برف میبارد,شعر پشت شیشه برف می بارد, نویسنده : berkeyekashio بازدید : 36 تاريخ : سه شنبه 2 آذر 1395 ساعت: 10:14